سایت خبری واکیکی
سایت خبری واکیکی
    حساب کاربری
    سبد خرید ( 0 )
      مبلغ قابل پرداخت
      مشاهده سبد خرید
      خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت پنجاه و یک: ورود به معاونت پارلمانی وزارت اطلاعات/ بولتن‌های امنیتی مسئولین چگونه تهیه می‌شود؟

      خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت پنجاه و یک: ورود به معاونت پارلمانی وزارت اطلاعات/ بولتن‌های امنیتی مسئولین چگونه تهیه می‌شود؟

      سایت خبری واکیکی

      1404/02/09
      خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت پنجاه و یک: ورود به معاونت پارلمانی وزارت اطلاعات/ بولتن‌های امنیتی مسئولین چگونه تهیه می‌شود؟

      سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سال‌های اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب می‌باشد.

      پس از جدایی از بخش انجمن در سال ۷۶ شرایطی برایم رقم خورد که علیرغم میل باطنی وارد بخش اطلاعات خارجی شدم. در این مدت روی میز‌های ژاپن و چین کار کردم. مدتی هم در میز عراق بودم که البته در آنجا مواضع سیاسی همسوتری داشتیم حدود سال ۸۲ وارد بخش معاونت پارلمانی شدم و مدت دو سال در اداره بررسی، بودم رفتم قسمت بولتن‌های ارسالی؛ همه موضوعاتی که وزارت روی آن کار می‌کرد و بولتن می‌داد را می‌خواندم، بررسی می‌کردم و نظر می‌دادم این بولتن‌های تحریری به فراخور موضوع برای مقامات ارسال می‌شود، مثلاً برای سران قوا یا فقط فلان قوه یا رهبری و یا نمایندگان مجلس مثلاً قید می‌شد رئیس قوه مقننه این گزارش را ببیند. 

      گروهی بودیم که مطالب هر بولتن را بالا پایین می‌کردیم نظرات کارشناسی می‌دادیم و با توجه به شرایط زمانی و وضعیت موجود گاهی در مفاد آن هم دست می‌بردیم. با کارشناس خود آن گفتگو می‌کردیم و نهایتاً نسخه نهایی از طرف ما تنظیم می‌شد. عمده بولتن هم کارمان درباره مجلس بود به خاطر همین اسم پارلمانی داشت.

       در این مدت هم خاطرات و تجربیات تلخ و شیرینی برایم رقم خورد تا اواسط سال ۸۴ در بخش پارلمانی بودم. بعد پیشنهادی به دستم رسید که به هراست صدا و سیما بروم. برای صدا و سیما هم طرح‌هایی توی ذهنم بود بدم نمی‌آمد امتحان کنم. وظیفه معاونت سیاسی فرهنگی کنترل تمامی امور مربوط به دولت مجلس، قوه مجریه و سطوح عالی فرهنگی است مثلاً در قوه مجریه نظارت داشت، در قوه مقننه نظارت داشت و روی قوه قضاییه هم تا حدودی نظارت داشت، همین کنترل باعث می‌شد که ارتباط داشته باشند و نیروی هراست بفرستند. البته یک سری احزاب سیاسی هم بودند که زیر مجموعه آن‌ها بود و بعد‌ها تغییراتی در چارت اداری پیش آمد که موضوع بحث من نیست من تمایل داشتم به مجموعه هراست صدا وسیما بروم مسئول مربوطه به من گفت: بیا جای من گفتم: نه، من می‌آیم کنار شما کار می‌کنم. شما آنجا مسئول باشید چهره باشید جلسات مدیریت را بروید، من آنجا یواشکی کار‌های خودم را می‌کنم دیده نشوم بهتر است من می‌شوم نیروی شما او تواضع می‌کرد که نه آقا شما بیایید جای من در همین کش و قوس بودیم که یک روز تلفن همراهم زنگ خورد.

      کارم هنوز صد در صد درست نشده بود گوشی را برداشتم و گفتم بفرمایید. دیدم یک بنده خدایی ست که صدایش گرفته گفتم «جنابعالی؟ » گفت: آقای مهدوی هستم می‌شود شما را ببینم؟ گفتم در خدمتیم، قرار گذاشتیم پل سیدخندان وزارت دفاع بعد از ظهر بود فکر می‌کنم بعد از ساعت کاری بود رفتیم طبقه دهم حال و احوال و پرس و جو گفت می‌خوام شما چند نفر را به من معرفی کنید که من بتوانم یکی را برای معاونت خودم انتخاب کنم.

      کمی فکر کردم و سه تا از بچه‌ها به ذهنم رسید. با آن‌ها آشنایی داشتم و احتمال می‌دادم مؤثر باشند اسم‌هایشان را که گفتم فقط یکیشان را نشناخت آخر سر گفت: ببخشید خود حضرتعالی را بخواهیم دعوت کنیم چه؟ گفتم راستش را بخواهید داشتم بروم صدا و سیما ولی باید روی این مسأله فکر کنم من تمایل بعد از آن ملاقات توی ذهنم دو دوتا چهار تا کردم و به این جمع‌بندی رسیدم که بروم با یکی از آقایان صحبت کنم. ایشان گفتند: پیشنهاد من اینه که مجلس برای ما خیلی مهم‌تر است تصمیمم را گرفتم و به مرحوم مهدوی بروید که سال پیش به رحمت خدا رفت پیام دادم که آقا جان من خدمت می‌رسم ایشان هم یک نامه زد و از وزارت درخواست کرد من را بپذیرند.

      این مدیریت در مجلس در تعامل با معاونت سیاسی فرهنگی است از لحاظ ساختاری و قانونی، این امکان وجود داشت که نیرویی از وزارت در آن پست باشد. خلاصه ایشان نامه را زدند نامه را که بزنند معنی‌اش این است که پس با رئیس مجلس که آن زمان آقای حداد عادل بودند به تفاهم رسیده‌اند، از یک طرف معاونت فرهنگی مرا می‌خواست از یک طرف هم نامه مجلس برایم‌زده شده بود، یعنی از جای فرهنگی باید می‌رفتم قسمت سیاسی خیلی معطل شدم تا پذیرفتند من به قسمت سیاسی مجلس بروم من هم آنجا می‌پلکیدم، یکی دو ماهی آنجا علاف بودم. در قسمت سیاسی هم تنش زیاد بود دیدم عجب انگار که تنش دارد و مجبورم کاری کنم که تنش‌ها فروکش کند؛ دائم باید جایی بروم افراد خیلی باهم درگیر بودند اصلاً همدیگر را تحمل نمی‌کردند نه مجلسی‌ها پرسنل وزارت را به پرسنل وزارت آن‌ها را؛ در ساختار قانونی باید چند قسمت زیر نظر این معاونت باشند، از جمله تعیین صلاحیت و کار‌های امنیتی و اسناد محرمانه و اسناد مجلس همین سه قسمت اصلی را داشت.

       آقای مهدوی خودش اینکاره بود حرفه‌ای بود و فهم اطلاعاتی خوبی داشت. اگر درک کار اطلاعاتی قوی نباشد تنش میان پرسنل اوج می‌گیرد من باید می‌رفتم سد بحرانی را می‌شکستم و مقداری اعتماد‌سازی می‌کردم تا حالا یکی از همکاران که قبل از من در آن قسمت بود به من گفت: ببین من پام رو توی اتاق معاونت دیگر نگذاشتم و اصلاً تحویلش نگرفتم تو هم همین کارو بکن. گفتم: اتفاقاً من یک آداب خاص خودم دارم مدل کارم اینطوری نیست که جایی برم و از اول شروع کنم روی همه شمشیر بکشم، مگه خلافی بشه موضوعی، بشه سر مسأله‌ای با هم به تفاهم نرسیم که اگر اونطور هم بشه با هم بحث می‌کنیم ولی تو اول کار به من می‌گی به اتاقش، نرم او هم به اتاق من نیاد اینطوری که نمی‌شه حس کردم این قضیه ریشه دار است بعد از چند ماه حتی مدیرکل خودمان که در وزارت بود به من گفت حالا چرا شما را انتخاب کردند؟ خندیدم و گفتم هر کسی را انتخاب می‌کردند این سؤال باقی بود چرا فلانی من را هم می‌شناخت او همان کسی بود که گفتم وقتی قصه آقای استاد اخلاق پیش آمد در دفتر وزیر بود و یک پرینت خیلی طولانی گرفته بود که تمام افراد همنام استاد را پیدا کند حالا به این قسمت آمده بود به او گفتم: آقای مهدوی بالاخره همشهری من بود در دهه ۶۰ قبل از تشکیل وزارت اطلاعات چند ماهی باهم همکار بودیم.

      منبع خبر: پایگاه خبری تحلیلی انتخاب

      ثبت دیدگاه