سایت خبری واکیکی
سایت خبری واکیکی
    حساب کاربری
    سبد خرید ( 0 )
      مبلغ قابل پرداخت
      مشاهده سبد خرید
      خاطرات محمود فروغی؛ قسمت بیست و سه: فراماسون‌هایی که من دیدم برای مشروطه و آزادی می جنگیدند/ فراماسونری در ایران اثرگذار بود

      خاطرات محمود فروغی؛ قسمت بیست و سه: فراماسون‌هایی که من دیدم برای مشروطه و آزادی می جنگیدند/ فراماسونری در ایران اثرگذار بود

      سایت خبری واکیکی

      1404/05/16
      خاطرات محمود فروغی؛ قسمت بیست و سه: فراماسون‌هایی که من دیدم برای مشروطه و آزادی می جنگیدند/ فراماسونری در ایران اثرگذار بود

      سرویس تاریخ «انتخاب»: محمود فروغی فرزند محمدعلی فروغی نخست وزیر دوران پهلوی بود. وی فارغ التحصیل دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران و از کارمندان وزارت خارجه بود. او در دوران خدمت خود سرکنسول ایران در نیویورک، سفیر ایران در برزیل و سوئیس و آمریکا و افغانستان، معاون وزارت امور خارجه و کفیل وزارت امور خارجه بود.

      سؤال: از زمان وزارت خارجه، هویدا با خلعتبری دوست بود؟ نسبت فامیلی داشتند یا چه؟

      جواب: گویا با هم، خب از وزارت خارجه هم که با هم بودند. گویا با هم در یک لژ فراماسونری بودند. به تدریج هم با هم خیلی نزدیک شدند، خیلی خیلی.

      سؤال: واقعاً اثری داشت این جریان فراماسونری در ایران؟

      جواب: والله، ظاهرش که مثل اینکه داشت. برای اینکه می دیدیم اکثراً آنها…

      سؤال: واقعاً نان به هم قرض می دادند؟

      جواب: ببینید، من خب، چون خودم نبودم، اطلاع زیاد ندارم از فراماسونری. ولی پدر من فراماسون بود، عموی من فراماسون بود، شاید جدم هم بوده. آن فراماسونری که ما دیدیم، خیال می کنم حکیم الملک، مستوفی الممالک بود، مصدق السلطنه بود، مشیرالدوله بود… اینها برای مشروطه می جنگیدند، مشروطه خواه بودند. تمام این فراماسون ها… اینکه معروف بود اینها به هم کمک می کنند، نه اینکه بیایند نان قرض بدهند؛ برای آن هدف که آزادی بود، به هم کمک می کردند. آن هایی که من دیدم، یک قماش آدم های دیگری بودند. این جماعتی که فراماسون های بعد از شهریور بودند، این ها فقط از فراماسونری، به هم کمک کردن، نان قرض دادن… من می دیدم، فهمیدم. هدفشان… نمی دانم هدفشان این ویرانی بود؟ هدفی من ندیدم آنجا.

      سؤال: صحبت می شد در جامعه که نکند فلان کس، فلان کار را گرفته، چون فراماسون است؟

      جواب: نمی گفتند نکند، می گفتند به سبب اینکه فراماسون است آوردنش سرکار.

      سؤال: این را علناً می گفتند آن وقت؟

      جواب: بله، علناً می گفتند. خیلی ها هم خیال می کردند من هستم. یک چیز هایی می آمدند به من می گفتند. من حقیقتش، به شما می گفتم، نمی گفتم نیستم که ببینم چی می خواهد. می دیدم پرونده دارد، آمده به من می گوید، آخر می گفتند: «برادر…» می گفت: «می دانید ما برادریم، پرونده ی مرا باید یک کاری بکنید!» هیچ خجالت نمی کشید. من می گفتم: «الله اکبر! آن فراماسونری، آن ایده آلیزمی که آنها داشتند، حالا شده این که پرونده های هم را در بیاورند.»

      منبع خبر: پایگاه خبری تحلیلی انتخاب

      ثبت دیدگاه