یادداشتهای علم، یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۱: به شاه گفتم باید مزخرف گویی را هم تحمل کرد
یادداشتهای علم، یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۱: به شاه گفتم باید مزخرف گویی را هم تحمل کرد
سایت خبری واکیکی
1404/02/14
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۱: صبح شرفیاب شدم. گزارش طرز اداره محصلین در خارج کشور را که قبلاً تقدیم کرده بودم، شاهنشاه به من مرحمت کردند. من فکر کرده بودم سابقاً در کیش فرموده بودند که این کار را باید خود دربار بکند، ولی در کمال تعجب دیدم به من فرمودند: فکر کرده ام این کار را بنیاد پهلوی بکند، چون آنها بودجه زیادی دارند. من دیگر خجالت کشیدم عرض کنم، این کار بسیار بزرگی است، به علاوه دلسوزی میخواهد. با ادای تکلیف کار از پیش نمی رود. بعد که مرخص شدم فکر کردم علت این امریه شاهنشاه چیست؟ یکی از دو دلیل [زیر را] ممکن است داشته باشد: یکی این که اگر چنین دستگاهی من به وجود بیاورم که با چهل هزار دانشجوی ایرانی در خارج رابطه مستقیم برقرار کند، دولت وحشتزده می شود؛ دیگر این که اصولاً چون رئیس دولت و رئیس مجلس سنا، شریف امامی، که ضمناً رئیس بنیاد پهلوی هم هست، هر دو فراماسون هستند، شاهنشاه فکر فرمودند بهتر با هم کنار می آیند. حالا چه جور دانشجویی از آب درآید و به کجا سرسپرده شود خدا می داند.
اوامری در خصوص حزب مردم فرمودند که به دکتر کنی دبیر کل بگو تشکیلات خود را گسترش دهد و جوانهای تازه بیاورد. عرض کردم: چشم، ولی تا اجازه حرف زدن و انتقاد کردن نداشته باشند، فایده ندارد. فرمودند: منظور من هم همین است، زیرا اگر این دریچه اطمینان را باز نکنیم، حرفها از حلقوم گریلاها و جنگلی ها و آدم کشها درمیآید. عرض کردم: کاملاً صحیح است، ولی چندین دفعه تصمیم اتخاذ فرمودهاید و باز دریچه را بسته اید! مگر همین زمستان گذشته نبود که برای دو کلمه حرف که این بدبخت ها در مجلس در مورد بودجه زدند، تلگراف صریح فرمودید که به آنها ابلاغ کنند "همان معامله با شما خواهد شد که با کمونیستهای غیر قانونی میشود". فرمودند: آخر مزخرف گفته بودند. عرض کردم: به هر صورت این است، باید مزخرف گویی را هم تحمل کرد والا کار حزب اقلیت هرگز به سامان نمیرسد. دیگر چیزی نفرمودند. فرمودند: حالا شما این اوامر را به دکتر کنی بگویید.
بعد فرمودند: خیلی فکر کرده ام مشاورینی برای کارهای مختلف برای خودم تشکیل شود. عرض کردم: از روزی که وزیر دربار شده ام به شهادت خود اعلیحضرت همایونی لااقل ده دفعه این پیشنهاد را کرده ام. چون با این وضعی که شاهنشاه دارید و اوامرتان بلافاصله اجراء میشود، لااقل قبل از صدور اوامر، خصوصاً در امور اقتصادی و اجتماعی، کارها باید مطالعه مختصری توسط اهل فن بشود. فرمودند: پس دولت من و سازمان برنامه چه صیغه ایست؟ این دولت در دولت میشود. عرض کردم: آخر وزرا مستقیماً از شاهنشاه دستور میگیرند، بعد هم که دستور اجراء میفرمایند، دیگر فلک جلودار آنها نمیشود. این است که در دستگاه دولت هم از هم گسیختگی عجیبی موجود است. به هر حال یک عامل هم آهنگ کننده لازم است، که باید در دفتر مخصوص شاهنشاه تشکیل شود. فرمودند: باز هم به عقیده سابق خودم فکر میکنم لازم نیست. فرمودند: مگر این همه پیشرفتهای بزرگ کرده ایم، کسی به ما مشورت داده است؟ عرض کردم: خیر، درست است که اعلیحضرت همایونی درست میبینند و درست میسنجند و درست اوامر صادر می فرمایند، ولی طبیعت کار امروز دنیا یک طبیعت فنی است. یک نفر محال است بتواند همه جهات کارها را ببیند. مگر در کاخ سفید مشاور برای نیکسون در هر امری نیست؟ دیگر چیزی نفرمودند.